مصلح آگاه

مصلح آگاه

امیرکبیر شجاعانه در مقابل نفوذ سلطه بیگانه که مشکل اساسی کشور بود ایستاد . مقام معظم رهبری
مصلح آگاه

مصلح آگاه

امیرکبیر شجاعانه در مقابل نفوذ سلطه بیگانه که مشکل اساسی کشور بود ایستاد . مقام معظم رهبری

خدمات امیرکبیر در حوزه بهداشت


در طول زمان، همواره انسان‌های بزرگی بوده‌اند که با گفتار و رفتارشان، در عرصه اجتماع خوش درخشیده‌اند و با اقداماتی که انجام داده‌اند، نامشان را تا ابد جاودانه کرده‌اند. یکی از نام‌های ممتاز در میان این قبیل شخصیت‌های ایرانی،
خدمات امیرکبیر در حوزه بهداشت


 





 
در طول زمان، همواره انسان‌های بزرگی بوده‌اند که با گفتار و رفتارشان، در عرصه اجتماع خوش درخشیده‌اند و با اقداماتی که انجام داده‌اند، نامشان را تا ابد جاودانه کرده‌اند. یکی از نام‌های ممتاز در میان این قبیل شخصیت‌های ایرانی، میرزا تقی‌خان امیرکبیر است که از برجستگان نامدار عصر خویش بود و تأثیر به‌سزایی در شکل‌گیری اندیشه‌های ترقی‌خواهانه در کشورمان داشت.
۲۰ دی مصادف است با روز قتل او در حمام فین کاشان؛ مردی که صد و پنجاه و اندی سال پیش به عنوان صدراعظم ایران درخشید و در کمتر از سه سال و دو ماه بعد از شروع صدارتش خاموش شد. به این بهانه نگاهی انداخته‌ایم به برخی از خدمات پزشکی او به ایران و ایرانیان.

مبارزه با آبله

در شماره سوم روزنامه وقایع اتفاقیه اطلاعیه‌ای چاپ شد که: «در ممالک محروسه ناخوشی آبله عمومی است که اطفال را عارض می‌شود که اکثری را هلاک می‌کند یا کور و معیوب می‌شوند. اشخاصی که در کودکی این آبله را در نیاورده‌اند، در بزرگی بیرون می‌آورند و به هلاکت می‌رسند، خصوص اهل دارالمرز (یعنی مرزنشینان)... اطبا چاره این ناخوشی را به این‌طور یافته‌اند که در طفولیت از گاو آبله بر می‌دارند و به طفل می‌کوبند و آن طفل چند دانه آبله بیرون می‌آورد و بی‌زحمت خوب می‌شود.»
دانش مربوط به آبله‌کوبی در زمان فتحعلی‌شاه و توسط دکتر کورمیک به ایران آمده و در مناطق مرزی غربی کشور که تحت حاکمیت محمدعلی‌میرزا دولتشاه اداره می‌شد اجرا هم شده بود. اما در عهد صدرات امیرکبیر کوشش شد این کار عمومی شود. در ادامه اطلاعیه ذکر شده در وقایع‌اتفاقیه آمده که: «اولیای دولتِ علیّه کسانی برای یاد گرفتن این فن شریف (آبله‌کوبی) گماشته‌اند که بعد از آموختن به جمیع ممالک محروسه مأمور نمایند که در هر ولایتی جمیع اطفال خود را مردم بیاورند و آبله‌شان را بکوبند و از تشویش هلاکت رعیت آسوده گردند». به این ترتیب، امیرکبیر آبله‌کوبی را در ایران عمومی و اجباری کرد و حتی برای کسانی که کودکانشان را برای واکسینه شدن معرفی نمی‌کردند، جریمه تعیین کرد.

مبارزه با وبا

بیماری وبا هر چندوقت یک‌بار (بیشتر از هند یا عربستان) به ایران می‌آمد و کشتار می‌کرد. مردم همه‌گیری این بیماری را بلای آسمانی می‌پنداشتند. اما در عهد صدارت امیرکبیر جزوه‌ای به نام «قواعد معالجه وبا» تهیه و میان کدخدایان و روحانیان شهر‌ها پخش شد که در آن شیوه پیشگیری وبا و نحوه رسیدگی به بیماران توضیح داده شده بود. علاوه بر این، مقررات قرنطینه (به نام «گراختین») در مرز‌ها به اجرا در آمد و مسافران چند روز در قرنطینه نگهداری می‌شدند و به آن‌ها و وسایلشان دود داده می‌شد تا جلوی ورود وبا به کشور گرفته شود.

تاسیس بیمارستان دولتی

تأسیس مریض‌خانه دولتی یکی از کارهای سودمند آن زمان است. بنای آن در سال ۱۲۶۶ آغاز شد و در ربیع‌الاول ۱۲۶۸ افتتاح گردید. دواخانه مخصوص هم داشت. در تاریخ جدید آن نخستین بیمارستان ایران است. به قراری که نوشته‌اند، چهارصد بیمار را می‌توانستند در آنجا درمان کنند. میرزا محمدولی حکیم‌باشی رییس مریض‌خانه بود و دکتر کازرونی، حکیم‌باشی نظام مسوولیت مداوای بیماران را به عهده داشت.»

روزی که امیر گریست

در سال ۱۲۶۴ قمری، نخستین برنامه‌ دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانان ایرانی را آبله‌کوبی می‌کردند. اما چند روز پس از آغاز آبله‌کوبی به امیرکبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمی‌خواهند واکسن بزنند. به‌ویژه که چند تن از فالگیر‌ها و رمال‌ها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه ‌یافتن جن به خون انسان می‌شود. هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باخته‌اند، امیر بی‌درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می‌کرد که با این فرمان همه مردم آبله می‌کوبند. اما نفوذ سخن رمال‌ها و نادانی گروهی از مردم بیش از آن بود که فرمان امیر را بپذیرند. شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبله‌کوبی سر باز زدند. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب‌انبار‌ها پنهان می‌شدند یا از شهر بیرون می‌رفتند. روز بیست و هشتم ماه ربیع‌الاول به امیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیده‌اند. در‌‌ همان روز، پاره‌دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و گفت: «ما که برای نجات بچه‌هایتان آبله‌کوب فرستادیم.» پیرمرد با اندوه فراوان گفت: «حضرت امیر! به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن‌زده می‌شود.» امیر فریاد کشید: «وای از جهل و نادانی! حالا گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده‌ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی.» پیرمرد با التماس گفت: «باور کنید که هیچ ندارم.» امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و گفت: «حکم برنمی‌گردد؛ این پنج تومان را به صندوق دولت ب‌پرداز.» چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزندش از آبله مرده بود. امیر نتوانست تحمل کند؛ روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید. ملازمان گفتند که دو کودک شیرخوار پاره‌دوز و بقال‌ از بیماری آبله مرده‌اند.
میرزا آقاخان با شگفتی گفت: «عجب، من تصور می‌کردم که میرزا احمدخان، پسر امیر، مرده است که او این چنین ‌های‌های می‌گرید.» سپس، به امیر نزدیک شد و گفت: «گریستن، آن هم به این‌گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست.» امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید، آنگاه اشک‌هایش را پاک کرد و گفت: «تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.» میرزا آقاخان آهسته گفت: «ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده‌اند.» و امیرکبیر در پاسخ گفت: « و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، رمال‌ها بساطشان را جمع می‌کنند. همه ایرانی‌ها اولاد ما هستند و من از این می‌گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که فرزندانشان در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.»
منبع:www.sinanews.ir

بانی اولین مدرسه ی ایرانی


 

بانی اولین مدرسه ی ایرانی

میرزا محمدتقی خان امیرکبیر فرزند کربلایی قربان بیگ فراهانی در سال 1222 ق در هزاوه فراهان از توابع اراک (سلطان آباد پیشین) متولد شد. کربلایی قربان پدر امیرکبیر در دستگاه میرزا عیسی (میرزا بزرگ) پدر میرزا ابوالقاسم قائم‌‌مقام سمت آشپزی داشت. مادر امیرکبیر فاطمه‌سلطان دختر استاد شاه محمد‌بنا از اهالی فراهان بود. میرزا محمدتقی خان به خاطر هوش و استعداد کم‌نظیرش از همان دوران نوجوانی مورد توجه میرزابزرگ و سپس قائم‌مقام فراهانی قرار گرفت و به ترتیب به سمت منشی‌گری آن دو دست یافت و به سرعت مورد توجه قائم‌مقام و عباس میرزا نایب‌السلطنه قرار گرفت. اولین تجربه سیاسی میرزامحمدتقی خان همراهی خسرو میرزا فرزند نایب‌السلطنه و هیئت همراه او در سفرش به روسیه تزاری بود.

امیرکبیر مدت کوتاهی پس از صدارت اصلاحات سیاسی، امنیتی، مالی، اقتصادی و فرهنگی اش را آغاز کرد و در این میان ایجاد امنیت و پایان دادن به شورشها و یاغی گریها و نیز اصلاحات مالی و جلوگیری از اجحافات پیدا و پنهان صاحبان قدرت و نفوذ را در اولویت برنامه های خود قرار داد و مدت کوتاهی پس از صدارت نشان داد که قصد دارد از نفوذ و دخالت بیگانگان (روس و انگلیس) در امور مختلف کشور بکاهد.

میرزا تقی خان امیر کبیر, صدراعظم مشهور دوره ی ناصرالدین شاه قاجار، نام اصلی امیرکبیر محمد تقی بود که بعدها تقی گفته می‌‌شد و عناوین و القابی که به دست آورد بدین قرار است: کربلایی محمد تقی- میرزا محمدتقی خان- مستوفی نظام- وزیر نظام- امیر نظام- امیر کبیر- امیر اتابک اعظم.

 

مهم‌ترین اقدامات امیرکبیر

تأسیس مدرسه دارالفنون: مدرسه دارالفنون در زمان صدارت امیرکبیر، در هفت شعبه تأسیس شد و اولین مدرسه جدید ایران بود. شاهزاده‌های قاجار نخستین دانشجویان دارالفنون بودند. در دارالفنون اصول علمی جدید و دانش‌های مهندسی، پزشکی و فنون به جوانان آموزش داده می‌شد و بسیاری از معلم‌هاب آن از اروپا و به ویژه از کشورهایی چون اتریش، اسپانیا، ایتالیا و فرانسه به کار گرفته شده بودند. پس از برکناری امیرکبیر، با وجود مخالفت‌های میرزا آقاخان نوری، مدرسه کار خود را ادامه داد.

بانی اولین مدرسه ی ایرانی

انتشار روزنامه وقایع اتفاقیه: اولین شماره روزنامه وقایع اتفاقیه در سال سوم سلطنت ناصرالدین‌شاه قاجار در 18 بهمن 1229 خورشیدی و به کوشش امیرکبیر منتشر شد. به دستور امیرکبیر اشتراک این روزنامه برای هر یک از افرادی که از دستگاه دولتی بیش از 200 تومان حقوق می‌گرفتند اجباری بود. در این روزنامه، اخبار داخلی شامل خبرهای مربوط به دربار، عزل و نصب‌ها، اعطای مقام‌ها، نشان‌ها و امتیازات چاپ می‌شد. در برخی شماره‌ها نیز اخبار رویدادهای شهرهای ایران به چاپ می‌رسید. در بخش اخبار خارجی، اخبار مربوط به کشورهای اروپایی به چاپ می‌رسید. همچنین این روزنامه دارای صفحه حوادث نیز بود.

رسیدگی به وضع مالیه: امیرکبیر در دوران صدراعظمی خود با رشوه خواری به مبارزه خواست. او دستور داد دریافتی‌های بی‌حساب و قطع مواجب بی‌جهتی که از دستگاه‌های دولتی می‌گرفتند؛ قطع شود. وی حقوق شاه را کاهش داد و ماهانه به دوهزار تومان رسانید و قرار گذاشت که هر ماه به او کارسازی کنند. وی مواجب بی‌حسابی که حاج میرزا آقاسی برقرار کرده بود، قطع کرد. و سروسامانی به قوانین مالیاتی داد.

او همچنین برای ماموران دولتی حقوق ثابت تعیین کرد.

اصلاحات اجتماعی: امیرکبیر، دستور داد که رسم قمه‌کشی و لوطی‌بازی از شهرها و راه‌ها برداشته شود. وی حمل اسلحه سرد و گرم را ممنوع کرد. وی قاعده بست‌نشینی را لغو کرد. این کار امیرکبیر، مخالفت بسیاری از روحانیون را برانگیخت.

از دیگر اقدامات امیر کبیر می توان به سر و سامان دادن به ارتش، اصلاح سیاست خارجی، اصلاحات مذهبی، حذف القاب و عناوین، فرمان قتل سیدعلی محمد باب(به دستور امیرکبیر، باب که در قلعه چهریق آذربایجان زندانی بود، در تبریز تیرباران شد)، فرمان قتل سالار پسر آصف‌الدوله(سالار والی خراسان که طرفدار تجزیه‌طلبی و جدایی خاک خراسان از ایران بود، در زمان ناصرالدین‌شاه شورش کرد. امیرکبیر، سپاهیانی را به خراسان فرستاد. سرانجام، امیر دستور داد که سالار و همراهانش کشته شوند.)، آوردن سیدصالح عرب به ایران( آقاسیدصالح در کربلا با فرستادگان امپراتوری عثمانی روبه‌رو گردید. وی شش روز با عثمانی جنگید تا این که دستگیر شد و سلطان عثمانی به دستگیر کردن وی فرمان داد. امیرکبیر تلاش کرد تا سید را به تهران برگرداند.) اشاره کرد.

حضور امیرکبیر در دربار ناصرالدین‌شاه همواره مورد مخالفت تعدادی از نزدیکان شاه از جمله مهد علیا مادر شاه، اعتمادالدوله و میرزا آقاخان نوری قرار داشت؛ چنان که تلاش‌های این عده سرانجام منجر به صدور حکم عزل امیرکبیر از مقام خود گردید. برخی از درباریان که او را مخالف منافع خود می‌دیدند، تهمت زدند که امیرکبیر داعیه سلطنت دارد.

تحریک‌های مادر شاه و دیگر درباریان باعث ترس شاه شد، از این رو، حکم عزل امیرکبیر در روز 19 محرم سال 1267هجری قمری به وی ابلاغ شد. چهار روز پس از این، میرزا آقاخان نوری به سمت صدارت منصوب شد.

امیرکبیر، دو روز پس از عزل به کاشان تبعید شد. اما با این وجود، مخالفان امیرکبیر در دربار، احتمال می‌دادند که امیرکبیر بار دیگر مورد عنایت شاه قرار گیرد و به قدرت بازگردد. بنابراین با کوشش فراوان توانستند حکم قتل وی را از ناصرالدین‌شاه بگیرند. سرانجام امیرکبیر در 20 دی 1230  در حمام فین کاشان با بریدن رگ دستهایش به قتل رسید.

امیرکبیر را به کربلا حمل کردند و در اتاقى که در آن به سوى صحن امام حسین(ع) باز مى شود به خاک سپردند.

تهیه و تنظیم: مهدیه زمردکار

مطالب مرتبط

 میرزای جنگلی

روزی که امیرکبیر به شدت گریست

در ماه صفر سال 1267 هجری قمری به  امیرکبیر  اطلاع دادند که در شهر تهران چند بیمار مبتلا به آبله پیدا شده، فوراً امر کرد که در تمام شهر تهران و ولایات نزدیک برنامه آبله کوبی اجرا شود تا بیماری گسترش نیابد و مردم نجات پیدا کنند. در آن روزها تزریق واکسن آبله و بیماری های دیگرمرسوم نبود و مردم راضی نبودند که واکسن پیشگیری این بیماری به آنها تزریق شود. از طرفی چند تن از فالگیرها و دعانویس ها در شهر این طور شایعه کردند که تزریق واکسن موجب نفوذ اجنه در خون می شود و ممکن است که شخص به غش مبتلا شود.

چند روز پس از آغاز آبله کوبی به امیر خبردادند که مردم از شدت جهل و نادانی حاضر نیستند که واکسینه شوند و از بیماری مصون بمانند و در همان حال از یک مریضخانه دیگر خبر رسید که پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله فوت کردند. امیر فوراً دستور داد که هر کس حاضر نشود آبله بکوبد باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله می کوبند. اما شایعات دعانویس ها و جهالت مردم بیش از آن بود که تسلیم شوند. عده ای دیگر در هنگام مراجعه مأمورین در آب انبارها پنهان می شدند و یا به خارج شهر می گریختند.

در روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر اطلاع دادند که در تمام شهر تهران و ولایات فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدند. امیر سخت نگران شد و در همین روز، پاره دوزی را که طفلش در اثر بیماری آبله مرده بود به نزد او آوردند. امیر به جسد طفل نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچه هایتان آبله کوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم جن زده می شود. امیر فریاد کشید: وای از جهل و نادانی، حال، گذشته از اینکه فرزندت را از دست داده ای باید پنج تومان هم جریمه بدهی.

پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت: حکم برنمی گردد. این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.

 چند دقیقه بعد بقالی را آوردند که او نیز بچه اش مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند، روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در این هنگام میرزا آقا خان وارد شد. او در کمتر وقتی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید، ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مرده اند. میرزا آقا خان با شگفتی گفت: عجب، من تصور می کردم که میرزا احمدخان پسر امیر، مرده است که او این چنین های های می گرید. و بعد به امیر نزدیک شد و گفت: گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سربرداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقا خان از ترس بر خود لرزید. امیر اشک هایش را پاک کرد و بعد گفت: خاموش باش. تا موقعی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم. میرزاآقا خان آهسته گفت: ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیده اند.

امیر با صدای رسا گفت: و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویس ها بساطشان را جمع می کنند. تمام ایرانی ها اولاد حقیقی من هستند و من از این می گریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.

امیرکبیر و مبارزه با بردگی:

در عصر قاجار، انگلستان برای بسط نفوذ خود در خلیج فارس به نقشه های فراوانی متوسل می شد. یکی از نقشه های این دولت، نفوذ در خلیج فارس به عنوان "مبارزه با بردگی" بود. می دانیم که حکومت انگلستان در سال 1811 میلادی تجارت برده را ممنوع کرد و برای متخلفین مجازات های سنگینی را قرار  داد و در سال 1834 (1250 هجری قمری )  قانون دیگری را به تصویب رسانید و به موجب آن تمام برده های موجود در سرزمین های تحت تسلط بریتانیا را آزاد اعلام کرد.

چند سال بعد مطبوعات انگلستان سر و صدای فراوانی به راه انداختند که آزادی بردگان تنها در جزیره انگلستان کافی نیست. انگلیسی ها وظیفه دارند که در تمام دنیا بردگان را آزاد سازند و حالا دولت انگلیس که سالهای فراوان آرزوی تسلط بر خلیج فارس را داشت دستاویز و بهانه دنیا پسندی برای نفوذ در خلیج فارس به دست آورد. شگفت انگیز اینکه انگلستان یعنی دولتی که حدود یک سوم مردم روی زمین را به خود به بردگی کشانده و ده ها کشور و ملت را به فقر و جهل و فلاکت انداخته بود پرچم ضد بردگی را بر دوش گرفته بود!!!

انگلستان برای آزادی بردگان خلیج فارس شروع به بستن قراردادهایی با حکومت های کوچک خلیج نمود که بر طبق آن دولت انگلستان پایگاه هایی در خلیج فارس ساخته و کشتی های حامل برده را متوقف سازد.

جالب اینجاست که در همان زمان در نزدیکی خلیج فارس، در کشور هندوستان، انگلیسی ها میلیون ها انسان را به بردگی گرفته بودند و از هیچ ظلم و ستمی نسبت به آزادگان مسلمان و هندو خودداری نمی کردند. در زمان محمد شاه قاجار انگلستان سعی فراوان می کرد که با دولت ایران هم، قراردادی راجع به منع تجارت برده ببندد اما محمدشاه زیر بار نمی رفت بالاخره  کلنل فرانت با خوش خلقی و تظاهر به صفا توانست نظر او را جلب کند تا اینکه او چهارماه قبل از مرگش راضی شد که فرمان جلوگیری از تجارت برده را از راه دریا صادر کند. کلنل فرانت در آن هنگام کارپرداز سفارت انگلیس بود.

" محمود محمود"  دراین باره می نویسد:" چنان که ملاحظه می شود،ابتدای این عمل، خیلی ساده و بدون نمایشات و تهدیدات سیاسی بوده ولی به طوری که بعدها ملاحظه خواهید نمود، به مرور یکی از وسایل مهم بسط نفوذ سیاسی انگلیس در خلیج فارس شد.  تحت این عنوان، کشتی های جنگی دولت انگلیس به نام عدالت و انصاف و بشر دوستی داخل آب های خلیج فارس شدند و رفته رفته برای خودشان حق تقدم و تفوق قائل شدند. امروز هم زمانی که صحبت از خلیج فارس می شود، انگلیس ها جزء دلائل نفوذ سیاسی خود، موضوع جلوگیری از برده فروشی را ذکر کرده و می گویند: ما این خدمت را به خاطرعالم انسانیت، بدون اجر و مزد انجام دادیم."

اوائل صدرات امیرکبیر" کلنل فرانت" نامه ای به او نوشت و مانند همیشه" روح آزادگی و انسان دوستی" امیر را ستود و ضمن اینکه منع ورود برده را از دریا مسلم گرفت، مسائل دیگری را نیز پیش کشید و در ضمن سوالاتی خواست که امیرکبیر را وادار سازد که در جواب خود یک بار دیگر به حقوق انگلیس اعتراف نماید. مثلا او سوال کرده بود: کشتی هایی که برخلاف قرارداد ایران و انگلیس برده حمل کنند در چه محلی مجازات شوند؟ اما این بار فرانت نمی دانست که با امیرکبیر طرف است. یعنی کسی که فقط به خاطر مردم کار می کرد و راه مردم راه خداست و کسی که در راه خدا گام بردارد، خداوند او را هدایت می کند زیرا که خود می فرماید:

" والذین جاهدوا  فینا لندینهم سبلنا" و آنان که بکوشند در راه ما، هر آینه بنمایانیمشان راه های خویش را( سوره عنکبوت /آیه 69)

امیرکبیر فوراً ناصرالدین شاه را وادار کرد که در پاسخ فرانت بنویسد"... طبق قرارداد قبلی مقرر داشتیم که تبعه ما، سیاه از راه دریا نیاورند و دیگر قرارداد تازه نخواهیم داد، زیرا که محل تنبیه و تنبه آنها به عهده خود ماست و به عهده دولت دیگری نخواهد بود." این جواب صریح و قاطع، سفیر انگلیس را مأیوس کرد.

 از طرفی امیرکبیر در نامه ای که چندی بعد به او نوشت، حتی قرارداد قبلی را ناچیز شمرد و حق بازرسی کشتی ها را لغو کرد." کلنل شیل" سفیر بعدی انگلیس از کارشکنی های امیرکبیر آن چنان به خشم آمد که ضمن نامه ای به امیر نوشت" آیا موافق با عدل است تا وزرای با درایت، دستورالعمل به سلاطین بدهند که از آنچه فرموده اند اختلاف رای بهم رسانند؟"

مکاتبات میان سفارت انگلیس و ایران خیلی طولانی شد. امیر سعی فراوان داشت که برای سفیر شرح دهد که اغراض استعماری انگلستان از نظر اولیاء دولت ایران پوشیده نیست و گول او را نخواهد خورد. سفیر انگلیس در یکی از نامه های خود سخن از وجدان و دین و خدا و رحم و عاطفه به میان می آورد!!! و می نویسد:" ... آن جناب، از این فقره خاطر جمع باشند که هیچ معصیتی از مخلوق خدا به ظهور نرسیده است که مساوی با این معصیت، که در معامله با سیاه های افریقا واقع می شود، باشد. به ذمه هر کسی که با دیانت باشد لازم است که امداد در منسوخ کردن این معامله نماید."

اما این ریاکاری نمی توانست امیرکبیر را فریب دهد. امیر می دانست که آنها با نفوذ در خلیج فارس به تدریج در همه مملکت نفوذ خواهند کرد و با غارت همه چیز، مردم را به فقر و جهل و بیماری می کشانند و مبارزه انگلیس با بردگی، نمایشی بیش نیست. این بود که یک روز قاطعانه و صریح و محکم به سفیر انگلیس گفت:" ما سرنوشت راه های دریایی خود را در اختیار کسی قرار نمی دهیم. شما اگر راست می گویید، دست از سر مردم هندوستان بردارید، آزاد کردن برده های سرزمین های دیگر پِیشکشتان..."

و بالاخره چون انگلیس ها دریافتند که با حیله و فریب، کاری از پیش نمی رود، منصرف شدند.

محمود محمود: نویسنده و متفکر مصری

" داستان هایی از زندگی امیرکبیر"

(محمود حکیمی)

تبیان

اللّهمّ عرّفنی نفسک فانّک إن لم تعرّفنی نفسک لم أعرف رسولک اللّهمّ عرّفنی رسولک فانّک ان لم تعرّفنی رسولک لم اعرف حجّتک

حافظ از دست مده دولت این کشتی نوح / ور نه طوفان حوادث ببرد بنیادت

توصیفات امام(ره) و مقام معظم رهبری از امیرکبیر


" سال بدى بود براى اینکه مفتضح شد هیئت حاکمه؛ مفتضح شد دستگاه جبار؛ و ما نمىخواستیم. ما نمىخواهیم که مملکت ما در خارج معرفى بشود که همچو عناصر خبیثى سرِکارند؛ ما نمىخواستیم این را. ما مىخواهیم که مملکت ما از آن نقطه اولىاش تا آن آخرش، جورى باشند، طورى سلوک بکنند که مایه افتخار یک مملکتى باشد. بگویند آقا، ما امیرکبیر داریم ..."(بخشی از بیانات حضرت امام(ره) علیه رژیم ستمشاهی در مسجد اعظم قم، در تاریخ 12 اردیبهشت سال 1342 )

"یکى از نام هاى داراى افتخار در تاریخ ما ، به همان اندازه اى که واقعیت دارد ،امیرکبیر است. امیرکبیر در کشور ما سه سال در رأس دولت بوده است. معلوم مى شود سه سال وقت خیلى زیادى است. همه  کارهایى که امیرکبیر انجام داده و همه  خاطرات خوبى که تاریخ و ملت ما از این شخصیت دارد، محصول سه سال است. بنابراین چهار سال، وقت کمى نیست - وقت خیلى زیادى است به شرط این که از همه  این وقت به نحو درست استفاده شود."(بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار نمایندگان مجلس شورای اسلامی در تاریخ 1383.3.27)

"امیرکبیر که یک چهره  ماندگار در تاریخ ماست و واقعاً کارهاى بزرگى هم کرده، همه  حکومت او سه سال بود؛ یعنى یک سال از مدتى که بناست على العجاله شما در این مسئولیت مشغول باشید، کمتر است؛ اما آن قدر این کار، مهم و بزرگ و جدى بود که تاریخ امیرکبیر را فراموش نمى کند؛ والّا قبل از این که بیاید در رأس صدارت قرار بگیرد و بعد که به کاشان تبعید شد، دیگر چیزى در پرونده  او وجود ندارد."( بخشی از بیانات مقام معظم رهبری در دیدار اعضای هیئت دولت در تاریخ 1384.6.8)

مقام معظم رهبری نیز در شهریورماه 96 درجمع دولتمردان نیز با تأکید بر گذشت سریع زمان و لزوم بهره گیری هرچه بیشتر و صحیح از لحاظ دوران چهارساله مسئولیت، خاطرنشان کردند:"این مدت برای انجام کارهای اساسی، زمان کمی نیست همچنانکه امیرکبیر در دوران سه‌ساله صدارت خود، کارهای مهمی کرد که اکنون کشور به فعالیت هایی از آن جنس نیاز دارد".رهبر انقلاب اسلامی در ادامه، توصیه هایی خطاب به رئیس جمهور و اعضای دولت دوازدهم بیان کردند که «داشتن نیت الهی برای خدمت به مردم به عنوان بندگان خدا و حل مشکلات آنها»، و «انس با قرآن و دعا» اولین توصیه ایشان بود.

سناریوی یک توطئه

امیرکبیر که استقلال ایران را جان تازه‌ای بخشیده بود و اقتدار دولت مرکزی را به رخ جهانیان کشیده بود، مورد حسد و دشمنی بسیاری قرار گرفت. دولت‌های خارجی استعمارگر به‌ویژه روس و انگلیس از دشمنان اصلی او بودند. همچنین دشمنان و عوامل داخلی براندازی او یعنی درباریان ناراضی، شاهزادگانی که از تعدیل مواجب ضرر کرده بودند، سیاسیونی که در دولت‌های پیشین سیاست‌های حکومتیشان با شکست روبرو شده بود و نسبت به موفقیت‌ها واصلاحات امیرکبیر حسادت داشتند همگی زیر لوای مهدعلیا مادر شاه جمع شدند و به تحریک شاه  و دسیسه علیه او مشغول شدند.

سرانجام استبداد ذاتی حکومت قاجار که اقتدار و ارزش اجتماعی فرد دیگری غیر از مستبد حاکم را تاب نمی‌آورد سبب شد تا این توطئه‌ها موثر واقع شود و شاه نتواند اقتدار و شکوه امیر را تحمل کند. ناصرالدین شاه به تحریک اطرافیانش ابتدا تلاش کرد از اختیارات امیر بکاهد بنابراین او را کمتر به دربار احضار می‌کرد و دستخط‌های خود را مستقیما خطاب به دیگران می‌نوشت. کم کم عرصه چنان بر امیر تنگ شد  که طی نامه‌ای از شاه خواست که  نیت اصلی خود را آشکار کند تا امیر هم بدان‌ها گردن نهد! پس از کشمکش‌های سیاسی بین شاه و امیر سرانجام شاه در ۲۲ آبان سال ۱۲۳۰ حکم عزل امیر از صدارت صادر شد.