مصلح آگاه

مصلح آگاه

امیرکبیر شجاعانه در مقابل نفوذ سلطه بیگانه که مشکل اساسی کشور بود ایستاد . مقام معظم رهبری
مصلح آگاه

مصلح آگاه

امیرکبیر شجاعانه در مقابل نفوذ سلطه بیگانه که مشکل اساسی کشور بود ایستاد . مقام معظم رهبری

نگاهی تحلیلی به زندگینامه ی شهید دکتر چمران

تک سوار وادی خلوص

تک سوار وادی خلوص
تک سوار وادی خلوص

درآمد
 

سخن گفتن از شهیدی با ابعاد گوناگون، از اسوه ای که جمع اضداد بود، از آهن و اشک، از شیر بیشه نبرد و عارف شبهای قیرگون، از پدر یتیمان و دشمن سرسخت کافران، بسیار سخت بلکه محال است. سخن گفتن از شهید دکتر مصطفی چمران، این مرد عمل و نه مرد سخن، این نمونه کامل هجرت، جهاد و شهادت، این شاگرد مکتب علی(علیه السلام)، این مالک اشتر جنوب لبنان و حمزه کربلای خوزستان سخت و دشوار است. چرا که حتی نمی توان یکی از ابعاد وجودی او را آنگونه که هست، توصیف کرد، چه رسد به اینکه بتوان در این مختصر تمامی ابعاد شخصیتی او را به تصویر کشید. آنچه در پی می آید مروری است گذرا و سریع، بر حیات کوتاه اما پرحادثه و سراسر تلاش، ایثار، عشق و فداکاری شهید دکتر مصطفی چمران.

تولد و تحصیلات
 

دکتر مصطفی چمران در 18 اسفند سال 1311 در تهران، خیابان پانزده خرداد، بازار آهنگرها، سرپولک متولد شد. وی تحصیلات خود را در مدرسه انتصاریه، نزدیک پامنار، آغاز کرد و در دارالفنون و البرز دوران متوسطه را گذراند؛ در دانشکده فنی دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و در سال 1336 در رشته الکترومکانیک فارغ التحصیل شد و یک سال به تدریس در دانشکده فنی پرداخت.
وی در همه دوران تحصیل شاگرد اول بود. در سال 1337 با استفاده از بورس تحصیلی شاگردان ممتاز به امریکا اعزام شد و پس از تحقیقات علمی در جمع معروف ترین دانشمندان جهان در دانشگاه کالیفرنیا و معتبرترین دانشگاه امریکا - برکلی- با ممتازترین درجه علمی موفق به اخذ دکترای الکترونیک و فیزیک پلاسما گردید.

از تفسیر قرآن تا جنگهای پارتیزانی مصر
 

از 15 سالگی در درس تفسیر قرآن مرحوم آیت الله طالقانی، در مسجد هدایت، و درس فلسفه و منطق استاد شهید مرتضی مطهری و بعضی از اساتید دیگر شرکت می کرد و از اولین اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران بود. در مبارزات سیاسی دوران دکتر مصدق (از مجلس چهاردهم تا ملی شدن صنعت نفت) شرکت داشت و از عناصر پرتلاش و کشمکش های مرگ و حیات این دوره بود. بعد از کودتای ننگین 28 مرداد سخت ترین مبارزه ها و مسئولیت های او علیه استبداد و استعمار شروع شد و تا زمان مهاجرت از ایران، بدون خستگی و با همه قدرت خود، علیه نظام طاغوتی شاه جنگید و خطرناکترین مأموریت ها را در سخت ترین شرایط با پیروزی به انجام رسانید.
در امریکا، با همکاری بعضی از دوستانش، برای اولین بار انجمن اسلامی دانشجویان امریکا را پایه ریزی کرد و از مؤسسین انجمن دانشجویان ایرانی در کالیفرنیا و از فعالین انجمن دانشجویان ایرانی در امریکا به شمار می رفت که به دلیل این فعالیت ها، بورس تحصیلی شاگرد ممتازی وی از سوی رژیم شاه قطع می شود. پس از قیام 15 خرداد سال 1342 و سرکوب ظاهری مبارزات مردم مسلمان به رهبری امام خمینی(ره) دست به اقدامی جسورانه و سرنوشت ساز می زند و همه پلها را پشت سر خود خراب می کند و به همراه بعضی از دوستان مؤمن و هم فکر، رهسپار مصر می شود و مدت دو سال، در زمان عبدالناصر، سخت ترین دوره های چریکی و جنگ های پارتیزانی را می آموزد و به عنوان بهترین شاگرد این دوره شناخته می شود و فوراً مسئولیت تعلیم چریکی مبارزان ایرانی به عهده او گذارده می شود.
به علت برخورداری از بینش عمیق مذهبی، از ملی گرایی ورای اسلام گریزان بود و وقتی در مصر مشاهده کرد که جریان ناسیونالیسم عربی باعث تفرقه مسلمین می شود، به جمال عبدالناصر اعتراض کرد و ناصر ضمن پذیرش این اعتراض گفت که جریان ناسیونالیسم عربی آنقدر قوی است که نمی توان به راحتی با آن مقابله کرد و با تأسف تأکید می کند که ما هنوز نمی دانیم که بیشتر این تحریکات از ناحیه دشمن و برای ایجاد تفرقه در بین مسلمانان است. به دنبال آن، به چمران و یارانش اجازه می دهد که در مصر نظرات خود را بیان کند.

پایگاه چریکی لبنان
 

بعد از وفات عبدالناصر، ایجاد پایگاه چریکی مستقل، برای تعلیم مبارزان ایرانی، ضرورت پیدا می کند و لذا دکتر چمران رهسپار لبنان می شود تا چنین پایگاهی را تأسیس کند.
او به کمک امام. موسی صدر، رهبر شیعیان لبنان، حرکت محرومین و سپس جناح نظامی آن، سازمان «امل» را بر اساس اصول و مبانی اسلامی پی ریزی نموده که در میان توطئه ها و دشمنی های چپ و راست، با تکیه بر ایمان به خدا و با اسلحه شهادت، خط راستین اسلام انقلابی را پیاده می کند و علی گونه در معرکه های مرگ و حیات به آغوش گرداب خطر فرو می رود و در طوفان های سهمناک سرنوشت، حسین وار به استقبال شهادت می تازد و پرچم خونین تشیع را در برابر جبارترین ستمگران روزگار، صهیونیزم اشغال گر و همدستان خونخوار آنها، راست گرایان «فالانژ»، به اهتزاز در می آورد و از قلب بیروت سوخته و خراب تا قله های بلند کوه های جبل عامل و در مرزهای فلسطین اشغال شده، از خود قهرمانی ها به یادگار گذاشته؛ در قلب محرومین و مستضعفین شیعه جای گرفته و شرح این مبارزات افتخارآمیز با قلمی سرخ و به شهادت خون پاک شهدای لبنان، بر کف خیابانهای داغ و بر دامنه کوه های مرزی اسرائیل برای ابد ثبت گردیده است.

بیست و سه سال هجرت
 

دکتر چمران با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی ایران، بعد از 23 سال هجرت، به وطن باز می گردد. همه تجربیات انقلابی و علمی خود را در خدمت انقلاب می گذارد؛ خاموش و آرام ولی فعالانه و قاطعانه به سازندگی می پردازد و همه تلاش خود را صرف تربیت اولین گروه های پاسداران انقلاب در سعدآباد می کند. سپس در سمت معاونت نخست وزیر در امور انقلاب شب و روز خود را به خطر می اندازد تا سریع تر و قاطعانه تر مسئله کردستان را فیصله دهد تا اینکه بالاخره در قضیه فراموش ناشدنی «پاوه» قدرت ایمان و اراده آهنین و شجاعت و فداکاری او بر همگان ثابت می گردد.

از خرابه های پاوه تا وزارت دفاع
 

در آن شب مخوف پاوه، همه امیدها قطع شده بود و فقط چند پاسدار مجروح، خسته و دل شکسته در میان هزاران دشمن مسلح به محاصره افتاده بودند. اکثریت پاسداران قتل عام شده بودند و همه شهر و تمام پستی و بلندی ها به دست دشمن افتاده بود و موج نیروهای خونخوار دشمن لحظه به لحظه نزدیک تر می شد. باران گلوله می بارید و می رفت تا آخرین نقطه مقاومت نیز در خون پاسداران غرق گردد. ولی دکتر چمران با شهامت و شجاعت و ایثارگری فراوان توانست این شب هولناک را با پیروزی به صبح امید متصل کند و جان پاسداران باقی مانده را نجات دهد و شهر مصیبت زده را از سقوط حتمی برهاند. آنگاه فرمان انقلابی امام خمینی(ره) صادر شد. فرماندهی کل قوا را به دست گرفت و به ارتش فرمان داد تا در 24 ساعت خود را به پاوه برساند و فرماندهی منطقه نیز به عهده دکتر چمران واگذار شد.
رزمندگان از جان گذشته انقلاب، اعم از سرباز و پاسدار به حرکت درآمدند و همه تجارب انقلابی، ایمان، فداکاری، شجاعت، قدرت رهبری و برنامه ریزی دکتر چمران در اختیار نیروهای انقلاب قرار گرفت و عالی ترین مظاهر انقلابی و شکوهمندترین قهرمانی ها به وقوع پیوست و در عرض 15 روز شهرها و راه ها و مواضع استراتژیک کردستان به تصرف نیروهای انقلاب اسلامی درآمد و کردستان از خطر حتمی نجات یافت و مردم مسلمان کرد با شادی و شعف به استقبال این پیروزی رفتند.
دکتر چمران بعد از این پیروزی بی نظیر به تهران احضار شد و از طرف رهبر عالیقدر انقلاب، امام خمینی(ره)، به وزارت دفاع منصوب گردید. در پست جدید، برای تغییر و تحول ارتش از یک نظام طاغوتی، به یک سلسله برنامه های وسیع بنیادی دست زد که پاک سازی ارتش و پیاده کردن برنامه های اصلاحی از این قبیل است تا به یاری خدا و پشتیبانی ملت، ارتشی به وجود آید که پاسدار انقلاب و امنیت استقلال کشور باشد و رسالت مقدس اسلامی ما را به سر منزل مقصود برساند.

نماینده دور اول مجلس
 

دکتر مصطفی چمران در اولین دور انتخابات مجلس شورای اسلامی، از سوی مردم تهران به نمایندگی انتخاب شد و تصمیم داشت در تدوین قوانین و نظام جدید انقلابی، بخصوص در ارتش، حداکثر سعی و تلاش خود را بکند تا ساختار گذشته ارتش به نظامی انقلابی و شایسته ارتش اسلامی تبدیل شود. در یکی از نیایش های خود بعد از انتخاب نمایندگی مردم در مجلس شورای اسلامی، اینسان خدا را شکر می گوید: «خدایا، مردم آنقدر به من محبت کرده اند و آنچنان مرا از باران لطف و محبت خود سرشار کرده اند که به راستی خجلم و آنقدر خود را کوچک می بینم که نمی توانم از عهده آن به درآیم. خدایا، تو به من فرصت ده، توانایی ده تا بتوانم از عهده برآیم و شایسته این همه مهر و محبت باشم.»
وی سپس به نمایندگی رهبر کبیر انقلاب اسلامی در شورای عالی دفاع منصوب شد و مأموریت یافت تا بطور مرتب گزارش کار ارتش را ارائه کند.

ستاد جنگهای نامنظم در خوزستان
 

گروهی از رزمندگان داوطلب، به گرد او جمع شدند و او با تربیت و سازماندهی آنان، ستاد جنگهای نامنظم را در اهواز تشکیل داد. این گروه کم کم قوت گرفت و منسجم شد و خدمات زیادی انجام داد. تنها کسانی که از نزدیک شاهد ماجراهای تلخ و شیرین، پیروزیها و شکستها، شهامت ها و شهادتها و ایثارگریهای آنان بودند، به گوشه ای از این خدمات که دکتر چمران شخصاً مایل به تبلیغ و بازگویی آنها نبود، آگاهی دارند.
ایجاد واحد مهندسی فعال برای ستاد جنگهای نامنظم یکی از این برنامه ها بود که به کمک آن، جاده های نظامی به سرعت در نقاط مختلف ساخته شد و با نصب پمپهای آب در کنار رود کارون و احداث یک کانال به طول حدود بیست کیلومتر و عرض یک متر در مدتی حدود یک ماه، آب کارون را به طرف تانکهای دشمن روانه ساخت، به طوری که آنها مجبور شدند چند کیلومتر عقب نشینی کنند و سدی عظیم مقابل خود بسازند و با این عمل فکر تسخیر اهواز را برای همیشه از سر به دور دارند.
یکی از کارهای مهم و اساسی او از همان روزهای اول، ایجاد هماهنگی بین ارتش، سپاه و نیروهای داوطلب مردمی بود که در منطقه حضور داشتند. بازده این حرکت و شیوه جنگ مردمی و هماهنگی کامل بین نیروهای موجود، تاکتیک تقریباً جدید جنگی بود؛ چیزی که ابرقدرتها قبلاً فکر آن را نکرده بودند. متأسفانه این هماهنگی در خرمشهر بوجود نیامد و نیروهای مردمی تنها ماندند. او تصمیم داشت به خرمشهر نیز برود، ولی به علت عدم وجود فرماندهی مشخص در آنجا و خطر سقوط جدی اهواز، موفق نشد ولی چندین بار نیروهایی بین دویست تا یک هزار نفر را سازماندهی کرده و به خرمشهر فرستاد و آنان به کمک دیگر برادران مقاوم خود توانستند در جنگی نابرابر مقابل حملات پیاپی دشمن تا مدت ها مقاومت کنند.

سوسنگرد، قادسیه نیست
 

پس از یأس دشمن از تسخیر اهواز، صدام سخت به فتح سوسنگرد دل بسته بود تا رویای قادسیه را تکمیل کند و برای دومین بار به آن شهر مظلوم حمله کرد و سه روز تانکهای او شهر را در محاصره گرفتند و روز سوم تعدادی از آنان توانستند به داخل شهر راه یابند.
دکتر چمران که از محاصره تعدادی از یاران و رزمندگان شجاع خود در آن شهر سخت برآشفته بود، با فشار و تلاش فراوان خود و آیت الله خامنه ای، ارتش را آماده ساخت که برای اولین بار دست به یک حمله خطرناک و حماسه آفرین نابرابر بزند و خود نیز نیروهای مردمی و سپاه پاسداران را در کنار ارتش سازماندهی کرد و با نظمی نو و شیوه ای جدید از جانب جاده اهواز- سوسنگرد به دشمن یورش بردند. شهید چمران پیشاپیش یارانش، به شوق کمک و دیدار برادران محاصره شده در سوسنگرد، به سوی این شهر می شتافت که در محاصره تانکهای دشمن قرار گرفت. او سایر رزمندگان را به سوی دیگری فرستاد تا نجات یابند و خود را به حلقه محاصره دشمن انداخت؛ چون آنجا خطر بیشتر بود و او همیشه به دامان خطر فرو می رفت. در این هنگام بود که نبرد سختی در گرفت؛ نیروهای کماندوی دشمن از پشت تانکها به او حمله کردند و او همچون شیری در میدان، در مصاف با دشمن متجاوز از نقطه ای به نقطه ای دیگر و از سنگری به سنگری دیگر می رفت. کماندوهای دشمن او را زیر رگبار گلوله خود گرفته بودند، تانکها به سوی او تیراندازی می کردند و او شجاعانه بدون هراس از انبوه دشمن و آتش شدید آنها سریع، چابک، برافروخته و شادان از شوق شهادت در رکاب حسین(علیه السلام) و در راه حسین(علیه السلام). در روز قبل از تاسوعا، به آتش آنها پاسخ گفته و هر لحظه سنگر خود را تغییر می داد. در همین اثناء، همرزم با وفایش به شهادت رسید و او یک تنه به نبرد حسین گونه خود ادامه می داد و به سوی دشمن حمله می برد. هر چه تنور جنگ گرم تر می شد و آتش حمله بیشتر زبانه می کشید، چهره ملکوتی او، این مرد راستین خدا و سرباز حسین(علیه السلام)، گلگون تر و شوق به شهادتش افزون تر می شد تا آنکه در حین «رقصی چنین میانه میدان» از دو قسمت پای چپ زخمی شد. خون گرم او با خاک کربلای خوزستان درهم آمیخت و نقشی زیبا از شجاعت و عشق به شهادت و تلاش خالصانه در راه خدا آفرید و هنوز هم گرمی قطرات خون او گرمی بخش رزمندگان با وفای اسلام و سرخی خونش الهام بخش پیروزی نهایی و بزرگ آنان است. با پای زخمی بر یک کامیون عراق حمله کرد. سربازان صدام از یورش این شیر میدان گریخته و او به کمک جوان چابک دیگری که خود را به مهلکه رسانده بود، به داخل کامیون نشست و با لبانی متبسم، دیگران را نوید پیروزی می داد.
خبر زخمی شدن سردار پرافتخار اسلام، در نزدیکی دروازه سوسنگرد، شور و هیجانی آمیخته با خشم و اراده و شجاعت در یاران او و سایر رزمندگان افکند که بی محابا به پیش تاختند و شهر قهرمان و مظلوم سوسنگرد و جان چند صد تن رزمنده مؤمن را از چنگال صدامیان نجات بخشیدند. دکتر چمران با همان کامیون که خود را به بیمارستانی در اهواز رسانید و بستری شد، اما بیش از یک شب در بیمارستان نماند و بعد از آن خود را به مقر ستاد جنگهای نامنظم رساند و دوباره با پای زخمی و دردمند به ارشاد یاران وفادار خود پرداخت. جالب اینجا بود که در همان شبی که در بیمارستان بستری بود، جلسه مشورتی فرماندهان نظامی (تیمسار شهید فلاحی، فرمانده لشگر 92، شهید کلاهدوز، مسئولان سپاه و سرهنگ محمد سلیمی که رئیس ستاد او بود)، استاندار خوزستان و نماینده امام در سپاه پاسداران (شهید محلاتی) در کنار تخت او در بیمارستان تشکیل شد و در همان حال و همان شب، پیشنهاد حمله به ارتفاعات الله اکبر را مطرح کرد.

فاجعه هویزه
 

به رغم اصرار و پیشنهاد مسئولان و دوستانش، حاضر به ترک اهواز و ستاد جنگهای نامنظم و حرکت به تهران برای معالجه نشد و تمام مدت را در همان ستاد گذراند، در حالی که در کنار بسترش و در مقابلش نقشه های نظامی منطقه، مقدار پیشروی دشمن و حرکت نیروهای خودی نصب شده بود و او که قدرت و یارای جبهه رفتن نداشت، دائماً به آنها می نگریست و مرتب طرحهای جالب و پیشنهادات سازنده در زمینه های مختلف نظامی، مهندسی و حتی فرهنگی ارائه می داد. کم کم زخمهای پای او التیام می یافت و او دیگر نمی توانست سکون را تحمل کند و با چوب زیربغل به پا خاست و باز هم آماده رفتن به جبهه شد.
به دنبال نبرد بیست و هشتم صفر (پانزدهم دی ماه 59) که منجر به شکست قسمتی از نیروهای ما شد و فاجعه هویزه به بار آمد، دیگر تاب نشستن نیاورد، تعدادی از رزمندگان شجاع و جان برکف را از جبهه فرسیه انتخاب کرد و با چند هلیکوپتر که خود فرماندهی آنها را بر عهده داشت، با همان چوب زیر بغل دست به عملی بی سابقه و انتحاری زد. او در حالی که از درد جنگ به خود می پیچید و از ناراحتی می خروشید، آماده حمله به نیروهای پشت جبهه و تدارکاتی دشمن در جاده جفیر به طلایه شد که به خاطر آتش شدید دشمن، هلیکوپترها نتوانستند از سد آتش آنها از منطقه هویزه بگذرند و حمله هوایی دشمن هلیکوپترها را مجبور به بازگشت ساخت که وی از این بازگشت سخت ناراحت و عصبانی بود.

دیدار با امام، فتح ارتفاعات الله اکبر و دهلاویه
 

بالاخره در اسفند 59 چوب زیربغل را نیز کنار گذاشت و با کمی ناراحتی راه می رفت و همراه با همرزمانش از یکایک جبهه های نبرد در اهواز دیدن کرد.
پس از زخمی شدن، اولین بار، برای دیدار با امام امت و عرض گزارش عازم تهران شد. به حضور امام رسید و حوادثی را که اتفاق افتاده بود و شرح مختصر عملیات و پیشنهادات خود را ارائه داد. امام امت(ره) پدرانه و با ملاطفت خاصی به سخنانش گوش می داد، او و همه رزمندگان را دعا می کرد و رهنمودهای لازم را ارائه می داد.
دکتر چمران از سکون و عدم تحرکی که در جبهه ها وجود داشت دائماً رنج می برد و تلاش می کرد که با ارائه پیشنهادات و برنامه های ابتکاری حرکتی بوجود آورد و اغلب این حرکتها را توسط رزمندگان شجاع و جان بر کف ستاد نیز عملی می ساخت. او اصرار داشت که هر چه زودتر به تپه های الله اکبر و سپس به بستان حمله شود و خود را به تنگ چزابه که نزدیکی مرز است، برساند تا ارتباط شمالی و جنوبی نیروهای عراقی و مرز پیوسته آنان قطع شود. بالاخره در سی و یکم اردیبهشت ماه سال شصت، با یک حمله هماهنگ و برق آسا، ارتفاعات الله اکبر فتح شد که پس از پیروزی سوسنگرد بزرگترین پیروزی تا آن زمان بود. شهید چمران به همراه رزمندگان شجاع اسلام در زمره اولین کسانی بود که پای به ارتفاعات الله اکبر گذاشت؛ در حالی که دشمن زبون هنوز در نقاطی مقاومت می کرد. او و فرمانده شجاعش ایرج رستمی، دو روز بعد، با تعدادی از جان برکفان و یاران خود می توانستند با فداکاری و قدرت تمام تپه های شحیطیه (شاهسوند) را به تصرف درآوردند، در حالی که دیگران در هاله ای از ناباوری به این اقدام جسورانه می نگریستند.
پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، اصرار داشت نیروهای ما هر چه زودتر، قبل از اینکه دشمن بتواند استحکاماتی برای خود ایجاد کند، به سوی بستان سرازیر شوند که این کار عملی نشد و شهید چمران خود طرح تسخیر دهلاویه را با ایثار و گذشت و فداکاری جان برکفان ستاد جنگهای نامنظم و به فرماندهی ایرج رستمی عملی ساخت.
فتح دهلاویه، در نوع خود عملی جسورانه و خطرناک و غرورآفرین بود. نیروهای مؤمن ستاد پلی بر روی رودخانه کرخه زدند، پلی ابتکاری و چریکی که خود ساخته بودند. از رودخانه عبور کردند و به قلب دشمن تاختند و دهلاویه را به یاری خدای بزرگ فتح کردند. این اولین پیروزی پس از عزل بنی صدر از فرماندهی کل قوا بود که به عنوان طلیعه پیروزیهای دیگر به حساب آمد.
در سی ام خردادماه سال شصت، یعنی یکماه پس از پیروزی ارتفاعات الله اکبر، در جلسه فوق العاده شورای عالی دفاع در اهواز با حضور مرحوم آیت الله اشراقی شرکت و از عدم تحرک و سکون نیروها انتقاد کرد و پیشنهادات نظامی خود، از جمله حمله به بستان را ارائه داد. این آخرین جلسه شورای عالی دفاع بود که شهید چمران در آن شرکت داشت و فردای آن روز، روز غم انگیز و بسیار سخت و هولناکی بود.

بوی شهادت
 

در سحرگاه سی و یکم خردادماه شصت، ایرج رستمی فرمانده منطقه دهلاویه به شهادت رسید و شهید دکتر چمران به شدت از این حادثه افسرده و ناراحت بود. غمی مرموز همه رزمندگان ستاد، بخصوص رزمندگان و دوستان رستمی را فرا گرفته بود. دسته ای از دوستان صمیمی او می گریستند و گروهی دیگر مبهوت فقط به هم می نگریستند. از در و دیوار، از جبهه و شهر، بوی مرگ و نسیم شهادت می وزید و گویی همه در سکوتی مرگبار منتظر حادثه ای بزرگ و زلزله ای وحشتناک بودند. شهید چمران، یکی دیگر از فرماندهانش را احضار کرد و خود او را به جبهه برد تا در دهلاویه به جای رستمی معرفی کند و در لحظه حرکت وی، یکی از رزمندگان با سادگی و زیبایی گفت: «همانند روز عاشورا که یکایک یاران حسین (علیه السلام) به شهادت رسیدند، عباس علمدار او (رستمی)هم به شهادت رسید و اینک خود او همانند ظهر عاشورای حسین (علیه السلام) آماده حرکت به جبهه است.»
همه اطرافیانش هنگام خروج از ستاد با او وداع می کردند و با نگاه های اندوه بار تا آنجا که چشم می دید و گوش می شنید، او و همراهانش را دنبال می کردند و غمی مرموز و تلخ بر دلشان سنگینی می کرد.
دکتر چمران، شب قبل در آخرین جلسه مشورتی ستاد، یارانش را با وصایای بی سابقه ای نصیحت کرده بود و خدا می داند که در پس چهره ساکت و آرام و ملکوتی او چه غوغا و چه شور و هیجانی از شوق رهایی، رستن از غم و رنجها، شنیدن دروغ و تهمت ها و دم برنیاوردنها و از شوق شهادت برپا بود. چه بسیار یاران باوفای او به شهادت رسیده بودند و اینک او خود به قربانگاه می رفت. سال ها یاران و تربیت شدگان عزیزش در مقابل چشمانش و در کنارش شهید شدند و او آنها را بر دوش گرفت و خود در اشتیاق شهادت سوخت، ولی خدای بزرگ او را در این آزمایش های سخت محک می زد و می آزمود، او را هرچه بیشتر می گداخت روحش را صیقل می داد تا قربانی عالی تری از خاکیان را به ملائک معرفی نماید و بگوید: انی اعلم مالا تعلمون:«من چیزهایی می دانم که شما نمی دانید.»
به طرف سوسنگرد به راه افتاد و در بین راه مرحوم آیت الله اشراقی و شهید تیمسار فلاحی را ملاقات کرد. برای آخرین بار یکدیگر را بوسیدند و بازهم به حرکت ادامه داد تا به قربانگاه رسید. همه رزمندگان را در کانالی پشت دهلاویه جمع کرد، شهادت فرمانده شان، ایرج رستمی را به آنها تبریک و تسلیت گفت و با صدایی محزون و گرفته از غم فقدان رستمی، ولی نگاهی عمیق و پرنور و چهره ای نورانی و دلی مالامال از عشق به شهادت و شوق دیدار پروردگار، گفت:«خدا رستمی را دوست داشت و برد و اگر ما را هم دوست داشته باشد، می برد.» خداوند ثابت کرد که او را دوست می دارد و چه زود او را به سوی خود فرا خواند.
سخنش تمام شد، با همه رزمندگان خداحافظی و دیده بوسی کرد، به همه سنگرها سرکشی نمود و درخط مقدم، در نزدیکترین نقطه به دشمن، پشت خاکریزی ایستاد و به رزمندگان تأکید کرد که از این نقطه که او هست، دیگر کسی جلوتر نرود، چون دشمن به خوبی با چشم غیرمسلح دیده می شد و مطمئناً دشمن هم آنها را دیده بود. آتش خمپاره ای که از اولین ساعات بامداد شروع شده بود و علاوه بر رستمی قربانی های دیگری نیز گرفته بود، باریدن گرفت و دکترچمران دستور داد رزمندگان به سرعت از کنارش متفرق شوند و از هم فاصله بگیرند. یارانش از او فاصله گرفتند و هریک در گودالی مات و مبهوت در انتظار حادثه ای جانکاه بودند که خمپاره ها در اطراف او به زمین خورد و با اصابت یکی از خمپاره های صدامیان، یکی از نمونه های کامل انسانی که مایه مباهات خلقت است، یکی از شاگردان متواضع علی (علیه السلام) و حسین (علیه السلام)، یک از عارفان سالک راه حق و حقیقت و یکی از ارزشمندترین انسان های علی گونه زمان ما و یکی از یاران با وفای امام خمینی (ره) از دیار ما رخت بربست و به ملکوت اعلی پیوست.
ترکش خمپاره دشمن به پشت سر دکتر چمران اصابت کرد و ترکشهای دیگر صورت و سینه دو یارش را که در کنارش ایستاده بودند شکافت و فریاد و شیون رزمندگان و دوستان و برادران با وفایش به آسمان برخاست. او را به سرعت به آمبولانس رساندند. خون از سرش جاری بود و چهره ملکوتی و متبسم و در عین حال متین و محکم و موقر آغشته به خاک و خونش، با آنکه عمیقاً سخن ها داشت، ولی ظاهراً دیگر با کسی سخن نگفت و به کسی نگاه نکرد. شاید در آن اوقات، همانطوری که خود آرزو کرده بود، حسین (علیه السلام) بر بالینش بود و او از عشق دیدار حسین (علیه السلام) و رستن از این دنیای پر از درد و پیوستن به حق، به زیبایی، به ملکوت اعلی و به دیار مصفای شهیدان، فرصت نگاهی و سخنی با ما خاکیان را نداشت.
در بیمارستان سوسنگرد که بعداً به نام شهید دکتر چمران نامیده شد، کمک های اولیه انجام شد و آمبولانس به طرف اهواز شتافت، ولی افسوس که فقط جسم بی جانش به اهواز رسید و روح او سبکبال و با کفنی خونین که لباس رزم او بود، به دیار ملکوتیان و به نزد خدای خویش پرواز کرد و ندای پروردگار را لبیک گفت که:«ارجعی الی ربک راضیه مرضیه».
از شهادت انسان ساز سردار پر افتخار اسلام، این فرزند هجرت و جهاد و شهادت و اسوه حرکت و مقاومت، نه تنها مردم اهواز و خوزستان بلکه امت مسلمان ایران و شیعیان محروم لبنان به پا خاستند و حتی ملل مستضعف غرق در حسرت و ماتم شدند.
امواج خروشان مردم حق شناس ما، خشمگین از این جنایت صدام و اندوهبار و اشک آلود، پیکر پاک او را در اهواز و تهران تشییع کردند که «انا لله و انا الیه راجعون».
بلی، این چنین زندگی سراسر تلاش و مبارزه خالصانه و عارفانه در راه خدای او آغاز گشت و این چنین در کربلای خوزستان در جهاد و نبرد رویاروی علیه باطل، حسین گونه به خاک شهادت افتاد و به ملکوت اعلی عروج کرد و به آرزوی دیرین خود که قربانی شدن عاشقانه در راه خدا بود، نایل گشت. خدایش رحمت کند و او را با حسین (علیه السلام) و شهدای کربلا محشور گرداند.

پس از چمران
 

حال پرسش اینجاست که ما پس از چمران و بزرگانی چون او چه کرده ایم؟تا چه اندازه توانسته ایم به پیام افلاکیان زمین توجه کنیم و آن را در سطح جامعه تسری بخشیم. انصاف باید داد که چنین انسان هایی سال ها در کوره های عشق به وطن و اسلام و باورهای عمیق والای اخلاق و کرامت های انسانی، گداخته و آبدیده شدند تا رسم ظلم ستیزی مولا و مقتدایان خود را پیش روی آیندگان بگذارند. رهروان چنین راههای پرپیچ و خمی را زمان و خلوص و پایمردی بسیار باید تا به حق نایل آیند و خود پوینده صدیق این راه شوند. منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 37

زندگینامه شهید سید قاسم میرباقری





سر از پا نمی شناختم خیلی خوشحال بودم بالاخره روزیم شده بود برم پابوس آقا ، دوسه روز ی به زمان حرکت  مونده، دلهره  داشتم شاید به خاطر این بود که برای اولین بار بود که به زیارت آقا می رفتم، بالاخره روز حرکت فرارسید همه در مسجد جمع شدیم ، بعد از صحبت های امام جماعت در مورد آداب زیارت به سمت اتوبوس حرکت کردیم بیرون مسجد غوغایی بود یکی اسفند دود می کرد یکی قرآن بالای سر زائران گرفته بود که از زیر آن رد شوند وزمزمه صلوات والتماس دعا محله را پرکرده بود داخل شدیم پدر شهیدی که همیشه در  صف های نماز جماعت پیش قدم بود  جلوی  اتوبوس نشسته و در حال  فرستادن صلوات بود ومابین صلوات به کسانی که داخل می شدند باگرمی برخورد می کرد صندلی های  جلو زودتر پرشده بود در عقب اتوبوس چند  صندلی خالی بودنشستم پیرمرد آخرین صلوات را برای در پیش روداشتن سفری  بی خطر فرستاد وهین طورکه جمعیت صلوات می فرستاد اتوبوس حرکت کرد ، پرده را کنار زدم و از پنجره بیرون را نگاه کردم کم کم از مسجد ومحل تجمع نمازگزان وخانواده های زائران دور می شد یم ،داخل  اتوبوس مادر میرباقری را دیدم مادر یکی از شهیدان مسجدمون که ماجرای زیبایی در رابطه با امام رضا(ع)داشت وماجرایش عجین شده با امام بود و من هر زمان نام امام رضا (ع) را می شنیدم ناخداگاه به یاد این شهید می افتادم در طول مسیر  ماجرای شهید میرباقری  ذهنم رو مشغول کرده بود به طوری که کمتر متوجه مسیر می شدم ، بالاخره به مشهدومحل اقامت که در  حسینیه ای واقع در کوچه پس کوچه هایی که انتهایش به یکی از خیابان های اصلی  منتهی به حرم  می شد رسیدیم  . مادروخواهرم به قسمت پائینی حسینیه که برای خانم ها مجهز شده بود رفتند  من هم که خیلی بی تاب بودم بعد از اداب اولیه زیارت که از سفارش های امام جماعت مسجد در گوشم مانده بود  به سمت حرم حرکت کردم هنوز هم دلهره داشتم ودر راه ذکر می گفتم تا حرم را جلوی چشمانم دیدم اذن دخول را خواندم وداخل حرم مطهر شدم واقعا زیبا بود گویی بهشت در پیش رویم بودم غم هام رو فراموش کرده بودم وهمه غمم شده بود دیدن زریع  ،  از صحن قدس به صحن  دیگر وداخل شبستان شدم خیلی شلوغ بود بعد از زیارت ونماز به داخل حیاط صحن گوهرشاد آمدم وناخوداگاه در گوشه درب اصلی صحن نشستم محو در زیبایی کاشی کاری وگنبد صحن گوهرشاد بودم که صدای لا الا الله نظرم را جلب کرددر گوشه ای از صحن  جمعیتی انبوه داخل شده و تکبیر گووبه سمت حرم در حرکت بودند کمی جلوتر رفتم، مردم جنازه ای را برای طواف وتبرک به داخل صحن گوهرشاد آورده بودند، ناگهان به یا د ماجرای تشیح جنازه میرباقری افتادم  ماجرا برمی گشت به سالها پیش سالهایی که کسی فکرش را هم  نمی کردکه  در محله شان فرزندی به دنیا بیاید که بعد ها باعث خیروبرکت محله شه ومردم حاجتشون رو از او بگیرند . در جنوب تهران ودر نزدیکی مسجد سجاد (ع) ومحله ای که به نام پر برکت مسجد، محله سجاد{1}  نام گرفته بود، خانواده ای  زندگی میکرد ،  که از قشر  متوسط ومتدین بودند.پدرخانواده در نهایت زهد و قناعت می زیست و همواره خانواده  اش رابه دینداری  سفارش می کرد. آنها بعد از مدتی صاحب فرزند پسری می شوندو نام پسر قاسم می گذارند، قاسم بچه عجیبی بود وکارهایی می کرد که با سن وسال کم او مطابقت نداشت او دوران کودکی را پشت سر می گذاشت که تحولاتی در ایران شروع می شود که بعد ها انقلاب اسلامی  نام می گیردقاسم  در مدرسه و مسجد به فعالیت های سیاسی می پرداخت وهمین امر باعث رفت وآمد بیشتر ش  با بچه های مسجد شده بود تا اینکه انقلاب اسلامی توسط امام خمینی (ره) صورت گرفت او هم مانند دیگران عاشق وگوش به فرمان امام شده، وبه جمع یاران امام امت می پیوندد  او علاقه خاصی  به اهل بیت (ع)وبویژه امام رضا (ع) داشت و بعد از شنیدن ماجرای شفا پیداکردنش توسط امام رضا(ع) ارادتش به امام دوچندان کرده بود ماجرابه کودکی اش  برمی گشت قاسم در کودکی زمانی که پنج سال بیشتر نداشت دچار فلج اطفال می شود  وهمه دکتر ها جوابش می کنند مادرش هم  که زن باخدایی بود هرشب به مسجد محل  می آمد ودر خلوت خود برای فرزندش دعا می کرد  یک روزی که در گوشه مسجد درحال دعا ودل شکسته بود به امام رضا(ع)  توسل و نذر کرد که اگرپسرش شفا بیدا کنداورا در راه  دفاع از اسلام نذر کند . چندروز بعد او را به اصرار مادرش به  مشهد مقدس می برند قاسم درصحن گوهر شاد و بین نماز ظهروعصر بودکه شفا یش راازامام رضا (ع) می گیردسالها از این ماجرا گذشته بود  وانقلاب اسلامی توسط امام خمینی  صورت گرفته ومردم  طعم شیرینی انقلاب اسلامی را نچشیده بود ند که جنگ بر کشور تحمیل می شه و امام امت که همه وجود قاسم وهم مسجدی هایش ومردم بود دستور جهاد می ده وامتحانی سخت تر  در پیش روی جوانان تازه انقلاب کرده والبته سربلند بیرون آمده قرار می گیره قاسم  هم مانند دیگر دوستان بسیجی اش به  جبهه های حق علیه باطل می شتابد  تاهم نذر مادر راادا وهم فرمان امام  را لبیک گوید قاسم هم مانند دیگران  آرزو هایی برای خودوزندگیش داشت یکی از آنها   این بو د که به زیارت کسی که سلامتی اش را از مدیونش بود  برود و لی توفیق زیارت بردلش مانده بود، سیدقاسم در جبهه ها هم به خاطر از خود گذشتگی ومهربانی اش زبان زد خاص وعام بود رزمنده ها  به اوعلاقه مند  بودند .  وواقعا  عاشق اهل البیت (ع)و امام رضا(ع) بود ،. قاسم بالاخره در عملیاتی در فکه   به درجه شهادت نائل می شود خبر شهادتش خیلی زود در محل می پیچد در محل غوغایی می شود همه مردم محل وکسانی که اورا می شناختند در محل ومسجد حاضروآماده استقبال از جنازه اش می شوند  می شوند، اما جنازه اش به خیال ما زمینی ها به اشتباه به مشهد مقدس جایی که تا آخرین لحظه آرزوی زیارتش  را داشت می رود،   ودر حرم امام رضا (ع) طواف کرده وبعد ازبررسی های مجدد مسئولین متوجه اشتباه خود می شوند وبلافاصله جنازه را به تهران ومحله اش بر می گردانند بعد از یک تشیع باشکوه قاسم در گلزار شهدای یافت آباد آرام می گیرد  کسانی که ازماجرا ی سیدقاسم  وامام رضا (ع)خبر داشتند رفتن جنازه میرباقری به مشهد را  رابطه عاشق ومعشوق قلمداد کردند، گویی این ره راهی بود که قاسم را به سوی جاودانگی برد   تا به همگان وفای مولایش رضا (ع) ثابت شودواین رسم عاشقی کسی که نظر کرده ونذر امام رضا(ع) است   وهم اکنون مزارش در گلزار شهدا زیارت گاه عشاق ولایت است .

 چه زیبا فرمود:

رسم عاشق کشی وشیوه شهر آشوبی 

                              جامه ای بود که برقامت اودوخته بود

ماجرایی جالب و خواندنی از تفحص شهدا


ماجرایی جالب و خواندنی از تفحص شهدا

خاطرات شهدا 

خاطرات شهدا . بشیران   ماجرایی جالب و خواندنی از تفحص شهدا  shahid1212

طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیکر دو شهید پیدا شد…
یکی از این شهدا نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود.

لباس زمستانی هم تنش بود. شهید دیگر لای پتو پیچیده شده بود.
معلوم بود که این دراز کش مجروح شده است.

اما سر شهید دوم بر روی دامن این شهید بود، یعنی شهید نشسته سر آن شهید دوم را به دامن گرفته بود.
پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. ۵۵۵ و ۵۵۶ .

فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند.

معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند.

..در کامپیوتر به اسامی مراجعه کردیم .

دیدیم که آن شهیدی که نشسته است، پدر است و آن شهیدی که درازکش است، پسر است.

پدری سر پسر را به دامن گرفته است.

شهید سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر.

شهید اسماعیل زاده   ماجرایی جالب و خواندنی از تفحص شهدا  shahid5443543

از نیابت شهدا تا انس و رفاقت با شهدا


شهید و شهادت - لاله - تشییع

طرح نایب الشهدا یکی از طرح‌هایی بود که در اربعین امسال انجام شد و مقدمه‌ای برای انس و رفاقت با شهدا در طول سال بوده و پیش‌بینی شده است تا به واسطه این طرح بحث دوستی و رفاقت با شهدا فرهنگ‌سازی شود.

به گزارش گروه جهاد و مقاومت مشرق، چفیه را دولا می‌کند، می‌اندازد روی سرش. گلوله‌های اشک می‌غلتد روی گونه‌هایش. دلش می‌خواست شهید شود؛ مانند برادرش. اما قسمت نشد. انگار خدا می‌خواست نایب‌الشهید باشد. دست‌هایش را قفل می‌کند در هم. کز می‌کند کنار عمود ۴۰. حالا او چله‌نشین روزهای بی‌برادری است. اما اربعین امسال آمده است تا نایب‌الشهید باشد. زیارت کند قبر منور مولایش را به‌جای برادرش، عمویش، دایی‌اش، دوستش و همه آن‌هایی که دلشان لک زده بود برای زیارت این مضجع شریف اما قسمتشان نشد.

السلام علیک یا قتیل العبرات. السلام علیک یا اباعبدالله.
از عشق نوشتیم که ما می‌آییم
با پای برهنه و دلی مجنون‌تر
هر گام به سوی او قدم برداریم
انگار که اعجاز حسین است دلبر
عزم رفتن که می‌کنی باید بگذاری و بروی. خواسته‌هایت را بگذاری تا جان و روحت دغدغه‌ای برای ماندن نداشته باشد. گام‌هایت را مستحکم‌تر بردار تو می‌توانی نایب‌الشهید باشی. چله چله می‌گذرد و در اربعینی دیگر تو نایب‌الشهید. آنجا که اراده می‌کنی«من نایب‌الشهید هستم.» نایب‌الشهید که باشی روحت صیقل می‌خورد و جانت طراوتی دوباره می‌گیرد. باید قدم بزنی و به‌جای شهدا زیارت کنی. خوش‌ به حالت که نایب‌الزیاره‌ای.
نایب‌الشهید، چه ترکیب زیبایی، درست اربعین امسال بود که این رویداد رخ داد. متفاوت‌تر از هر سال. «امسال در پیاده‌روی اربعین من نایب‌الشهید هستم» این شعاری است که در عمل به ظهور نشست. هر نفر به نیابت از یک شهید زیارت می‌کرد و قدم برمی‌داشت. طرحی که در آن سیره شهدا را یاد می‌گرفتی و راه و روش آن‌ها را ادامه می‌دادی. اصلاً این‌قدر ساده که صداقت در تو موج می‌زد. شهید در تو نفوذ می‌کرد و حالا باید مانند او رفتار کنی و شعارت را به عمل سنجاق کنی.
«نایب‌الشهید» شد آمیخته با جسم و روح زائران با کمترین امکانات. اصلاً خود آقا سیدالشهدا علیه‌السلام نظر داشتند به این طرح. همه آمده بودند. دوستداران شهدا، علما، صلحا، هنرمندان، مادحین ورزشکاران و این خیل عظیم برای یک هدف حامی‌شده بودند. برای اینکه«نایب‌الشهید» باشند.
حالا شهدایی که آرزو داشتند زیارت کنند این مضجع شریف امام مطهر را حالا به واسطه «نایب‌الشهید» شدن این سبک بالان روحشان آسوده می‌شود. السلام علیک یا امام الشهید. السلام علیک یا سقای تشنه لب.
حالا که به برکت ایثار، شجاعت و از خودگذشتگی‌ نایب‌الشهدا این مسیر برای ما باز شده‌ است چه خوب است که شهدا را در زیارت و پیاده‌روی خود شریک کنیم.
همی گفتیم و گفتند از شهیدان
شهیدان را شهیدان می‌شناسند
نائب‌الشهید در وصیت‌نامه شهدا
شهیدانی مانند علی اصغر صادقی که در وصیت‌نامه‌اش این‌گونه نوشته است:« راه کربلا را با خون خود جارو کرده‌ایم تا بتوانید به راحتی از این راه‌ها به زیارت قبر سیدالشهدا(ع) بروید ولی در آنجا این حقیر را فراموش نکنید» یا شهید رسول کشاورز نورمحمدی که می‌نویسد:« إن شاءالله اگر کربلا رفتید عوض من هم زیارت کنید.»
اربعین امسال با همه سال‌ها فرق می‌کرد. دوستداران شهدا و شهادت که به‌صورت خودجوش در سال‌های قبل به نیابت از شهدا به زیارت می‌رفتند؛ امسال رنگ و بوی دیگری گرفت.
بهمن کهن، جانشین شبکه فعالان جهاد و شهادت(وارثون) در این‌باره می‌گوید:«به دلیل اقبال عمومی از طرح نائب الشهید در سال گذشته، امسال با مشارکت و همدلی کانون همبستگی فرزندان شاهد، شبکه فعالان جهاد و شهادت و مرکز هنری رسانه‌ای راوی این طرح فراگیر شد.
حسین عامریان، مسؤول کارگروه شاهد کمیته فرهنگی و آموزشی ستاد اربعین هم سخنی دارد با این مضمون،«زائران اربعین در پیاده‌روی امسال هر کدام نایب یک شهید شدند و به نیابت از شهید، در طول مسیر همراه با شهید بوده و زندگینامه و سیره شهید مورد نظر را مطالعه کردند. هدف از اجرای طرح نایب‌الشهید ترویج فرهنگ ایثار و شهادت است؛ شهدا خود را فدای کاروان زینبی کردند تا نایبان آن‌ها بتوانند این مسیر را زینب‌گونه طی کرده و به کربلا برسند.
از حمید ماهی‌صفت و میناوند تا ائمه جمعه
حمید ماهی‌صفت، مجری، طنزپرداز و کارشناس رسانه‌ای درباره این طرح‌ این‌گونه نظر می‌دهد:«تحت تأثیر کسانی که به قول قرآن کریم«فی قلوبهم مرض» هستند و برای ایدئولوژی ما سیاه نمایی می‌کنند قرار نگیرید و از راهپیمایان اربعین تقاضا دارم یک بار هم به نیت یک شهید اونجا زیارت بخونید، زیارت اباعبدالله بروید و بدانید که هنوز که هنوز است این خون در حال جوشیدن هست و نمونه آن شهید محسن حججی است.
مهرداد میناوند، بازیکن سابق تیم ملی فوتبال ایران، «هر سال که می‌گذره این شور و اشتیاق مردم نسبت به اربعین آقامون خیلی بیشتر می شه مثل اون کسایی که هشت سال رفتند جنگیدند تا این راه باز بشه و این که من و شما بتونیم خیلی راحت به دیدن آقا بریم، از هر ملیت و از هر نژادی که شما ببینید میان و به اربعین امام حسین می رن و می خوان ارادتشون رو به امام حسین ابراز کنند. امسال با هر قدمی که برمی داریم یاد همه اون آدمایی باشیم که یه روزی به خاطر این آزادی ما قدم برداشتند و این راحتی رو برای ماها به وجود آوردند.
علیرضا نیکبخت واحدی، بازیکن اسبق تیم ملی، استقلال و پیروزی این‌گونه نظر می‌دهد: یه سال‌هایی، سال‌های نه‌چندان دور جوون‌هامون از ایران برای دفاع از خاک ناموس و وطنمون می رفتن جبهه، هیچ وقت هم برنمی گشتن، اونهایی هم که برمی‌گشتن استخون‌هاشون رو دست پدر و مادراشون تشییع می‌شد. پس یادمون باشه اگر امروز خیلی راحت با امنیت کامل تو اربعین حسینی شرکت می‌کنیم مدیون خون جوون‌های همین آب و خاکیم بیایم برای زیارت اربعین به نیابت از یک شهید نیت کنیم که ان شاءالله به حق مادر سادات حضرت شهید شفیع و شفیق هممون بشه.
استقبال خوب فضای مجازی از طرح نایب الشهید
بهمن کهن، جانشین شبکه فعالان جهاد و شهادت(وارثون) با اشاره به مجموعه‌ فعالیت‌های انجام گرفته درباره این طرح می‌گوید: مرکز هنری رسانه‌ای راوی جهت تشویق عموم جامعه اقدام به تولید ۵۳ کلیپ تصویری کوتاه یک دقیقه‌ای از شخصیت‌های مختلف با دو کیفیت متفاوت جهت پخش در شبکه‌های سیما و فضای مجازی بدون استفاده از آرم یا لوگوی خاص کرد تا مجموعه‌های گوناگون بنام خودشان منتشر کنند، همین امر نشانگر مردمی و فراگیر بودن این طرح بود و بر اساس آمار دست‌کم ۴ میلیون نفر از کلیپ‌های منتشره در فضای مجازی بازدید کردند.
وی ادامه می‌دهد: این طرح بازتاب‌ خوبی در رسانه‌های مختلف همچون صداوسیما، خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها، فضای مجازی به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی به‌ویژه کانال‌های تلگرامی پر بازدید و گروه‌های مختلف جبهه انقلاب فرهنگی داشت و حتی برخی از چهره‌های رسانه‌ای کشور در صفحات اینستاگرامی خود اقدام به انتشار عکس‌ها و کلیپ‌های این طرح کردند و حتی سخنرانان و راویان شاخص در منابر و محیط‌های مختلف و حتی ائمه جمعه در خطبه‌های نماز جمعه به تبیین و ترویج طرح نایب‌الشهید پرداختند.
هیأت وارثان شاهد تبریز، کانون یادگاران شاهد اردبیل، نمایندگی کانون همبستگی فرزندان شاهد در أصفهان، بوشهر، کرمان، کرمانشاه، کهگیلویه و بویراحمد، لرستان، کردستان، مجموعه فرهنگی یادگاران امام یاسوج، کانون یادگاران شاهد گچساران، جمعیت یادگاران افلاک، مؤسسه رهروان شاهد ، نمایندگان استانی شبکه ملی وارثون در استان‌های گلستان، مازندران، زنجان، کهگیلویه و بویر احمد، همدان، خراسان شمالی، قم، البرز، فارس و بسیاری از تشکل‌های مردمی دیگر بخشی از نهادهای مردمی شرکت‌کننده در طرح نایب‌الشهید بودند.
نائب‌الشهید طرحی موفق برای مقابله با اربعین سکولار
حجت‌الاسلام و المسلمین دکتر احمدی، رئیس کمیته فرهنگی و آموزشی ستاد اربعین هم با ابراز نگرانی از سکولار شدن اجتماع عظیم پیاده‌روی اربعین می‌گوید: نگران هستیم که جریان اربعین به سمت سکولار شدن پیش برود. عده‌ای نیز در همین راستا دارند تلاش‌هایی را انجام می‌دهند. لذا باید کارهای اثباتی را در مقابله با این جریان انجام دهیم. نیروهای انقلابی باید در صحنه باشند و برنامه‌ریزی نمایند که نیروهای بی‌تفاوت فضای اربعین را صرفاً به ذکر روضه و مصیبت محدود نسازند. در این خصوص باید جدی کار شود و تمهیدات محتوایی اندیشیده شود. طرح نائب الشهید که در جهت زنده نگه‌داشتن یاد و نام شهدا جهان اسلام بود که همه ما مدیون آن‌ها هستیم، امسال خیلی خوب اجرا شد و از جمله طرح‌های فرهنگی مؤثر ، برای مقابله جدی با سکولار شدن فرصت مغتنم پیاده‌روی اربعین حسینی است که لازم است از این گونه طرح‌ها برای سال‌های آتی برنامه‌ریزی و اجرا شود. هرچند با دست خالی ولی با تلاش‌های وافری که خادمان این طرح انجام دادند، این طرح خیلی خوب اجرا شد و حدود یک میلیون نفر در آن شرکت کردند که اثرگذاری زیادی داشت.
صدورکارت نیابت شهدا برای شهدای ایرانی و حشد الشعبی
کارت نیابت شهدا یکی از مهم‌ترین بخش‌های این طرح بود، جدای از این که اکثر شعب استانی کانون همبستگی فرزندان شاهد راسا کارت‌های نیابت شهدا استان خود را بر اساس طرح ارائه شده، چاپ و توزیع کردند، در ستاد مرکزی نیز تعداد ۳۵۰ هزار کارت نیابت شهدا طراحی و در موکب‌های مرزی و در مسیر پیاده‌روی اربعین حسینی توزیع شد.
در مسیر پیاده‌روی اربعین به راهپیمایان ایرانی، کارت نیابت شهدا ایرانی و برای راهپیمایان دیگر کشورها، کارت نیابت شهدا حشد الشعبی و مدافع حرم تحویل شد و برای ترویج فرهنگ ایثار و شهادت به راهپیمایان تأکید می‌شد که کارت‌ها را به کوله‌های خود الصاق کنند.
سید علی قریشی، معاون بنیاد شهید و امور ایثارگران استان اصفهان درباره شیوه اجرای طرح نایب شهید در اصفهان، بر روی کارت طرح نایب شهید، تصویر فرد زائر به همراه عکس شهید برگزیده و گریزی از وصیت‌نامه و زندگینامه شهید چاپ شده است و در طول سفر زائر با این شهید همدم شده و به نیابت از او زیارت می‌کند. حتی بسیاری از این افراد بعد از سفر نیز شهید همراه خود را به عنوان دوست شهید خود انتخاب کرده و با او ارتباط برقرار می‌کنند و سر مزار او رفته و برای او دعا می‌خوانند.
یکی از دست‌اندرکاران طرح نائب‌الشهید می‌گوید: هرچند نسبت به ارزش‌های این طرح و جذاب بودن آن واقف بودیم، ولی استقبال راهپیمایان اربعین حسینی، دور از انتظار بود. عموماً به عنوان یک موهبت و توفیقی که انتظارش را نداشتند، از کارت‌های نیابت شهدا استقبال کردند.
واکنش‌هایی را شاهد بودیم که تصورش را نمی‌کردیم، بعضاً پیش می‌آمد که شخصی، شهید هم‌نام و یا نام خانوادگی مشابه خودش، قسمتش می‌شد یا با شوق و اشتیاق خاصی به امید عنایت شهدا در کنار خادمان نایب‌الشهید در توزیع کارت‌ها کمک می‌کردند.
واکنش مردم عراق به این طرح متفاوت بود. معدودی بودند که استقبال نمی‌کردند و برخی هم در خصوص این طرح توجیه نمی‌شدند؛ ولی اکثر عراقی‌ها مشابه ایرانی‌ها استقبال قابل توجهی داشتند، البته از این‌که ایرانی‌ها، نیابت شهدا حشدالشعبی را ترویج می‌کنند متعجب و متأثر شده و قدردانی می‌کردند.
از نیابت تا انس و رفاقت
«هر چه خودمان را به این انوار الهی نزدیک‌تر کنیم، اتصال ما به خداوند تبارک و تعالی بیشتر، محکم‌تر و سریع‌تر خواهد شد از شفاعت آن‌ها در قیامت بهره‌مند خواهیم شد؛ به دلیل وساطت و همراهی شهدا، زیارت ما در درگاه خداوند متعال به قبولی و پذیرش نزدیک‌تر خواهد شد؛ انس و الفت و رفاقت با شهدا، همرنگی و خلق و خوی شهید گرفتن را به دنبال خواهد داشت؛ پس چه‌بهتر است که زیارت اربعین خود را به نیابت، همراهی و رفاقت با یک شهید انجام داده و ان‌شاء‌الله از برکات عدیده آن بهره‌مند شویم. نائب الشهید می‌تواند پس از اربعین نیز همچنان این ارتباط با شهید خود را حفظ کرده و در کلیه اعمال حسنه خود مانند شرکت در عزاداری‌های دهه فاطمیه، محرم، شهادت‌های ائمه اطهار، برنامه‌های معنوی مثل اعتکاف و زیارت قبور امام‌زادگان، زیارت حرم مطهر امام رضا(ع)‌ و حضرت معصومه(س) در طول سال شهید عزیز را سهیم و شریک کند.» این سخن بهمن کهن، جانشین شبکه فعالان جهاد و شهادت است.
رفاقت و انس خود را در اربعین با نائب‌الشهید شروع کرده‌ایم، این دوستی و محبت را در تمام سال و همه مناسبت‌ها ادامه خواهیم داد.

دنیای شهدا آن‌قدر بزرگ هست که نیازی به شاخ و برگ دادن به آن در داستان‌‎ها و فیلم‌های زندگی‌شان نیست

بازیگر سینما و تلویزیون:



بازیگر سینما و تلویزیون گفت: آثار منتشر شده در این حوزه بیش از اینکه ترویج دهنده فرهنگ ایثار و شهادت باشند، نقش بازدارندگی دارند. آثار حوزه دفاع مقدس باید با یک زبان کاملا رئالیستی بیان شود.

به گزارش حلقه وصل، «صفیه آقاجانی» بازیگر سینما و تلویزیون با حضور در بیست و سومین نمایشگاه مطبوعات با اشاره به کتاب صوتی منتشر شده از سوی رادیو نمایش اظهار داشت: رادیو نمایش قراردادهایی با سازمان‌های مختلف در جهت صوتی کردن کتب در حوزه‌های مختلف منعقد کرد، از این رو مفتخرم که در صوتی کردن کتاب‌های حوزه دفاع مقدس نقشی داشته‌ام.

وی افزود: فعالیت‌هایی از این دست در سال‌های گذشته صورت گرفت و برنامه‌هایی در مناسبت‌های مختلف از سوی رادیو پخش شد که من نیز در اجرای این فعالیت‌ها نقش کوچکی داشتم. در حال حاضر نمایش «خاتون» در حوزه هنری در مرحله اجراست. این تئاتر با موضوع شهادت حضرت رقیه (س) تهیه شده است و تقدیم به مدافعان حرم می‌شود.

این بازیگر سینما و تلویزیون با اشاره به نقش رسانه‌های مختلف در ترویج فرهنگ ایثار و شهادت خاطرنشان کرد: در خصوص آثار منتشر شده از نظر زبان و داستان نقدهایی دارم. این آثار رئالیسمی بوده و در آن بزرگ نمایی رخ می‌دهد.

وی تصریح کرد: آثار منتشر شده در این حوزه بیش از اینکه ترویج دهنده فرهنگ ایثار و شهادت باشند، نقش بازدارندگی دارند. آثار حوزه دفاع مقدس باید با یک زبان کاملا رئالیستی بیان شود.

آقاجانی در پایان اذعان کرد: دنیای شهدا آن‌قدر بزرگ هست که نیازی به شاخ و برگ دادن به آن در داستان‌‎ها و فیلم‌های زندگی‌شان نیست.